من و ام اس
هوای این دنیا توی ریه هام سنگینی میکنه وقتی می خوام آواز بخونم
مریضی ناشناخته ام اس ، مال همون آدمای معمولی هست که فقط یه کم با بقیه فرق دارن
توی مسائل یه کم بیشتر ریز میشن و اتفاقات رو حساس تر بررسی می کنن و توی مشکلات یه ذره بیشتر شور می زنن
آدمائی که یه خورده بیشتر از بقیه فکر می کنن و با خودشون خلوت می کنن و توی خودشون می ریزن
نمی دونم ، شاید
وقتی 11 سال پیش از خواب بیدار شدم و چشمام ندید ، همون موقع به خودم گفتم خدا بیشتر از بقیه دوستم داره
یه آلارم توی کللم گذاشته که تا پامو پس و پیش بزارم شروع می کنه به اخطار و تلنگر می زنه که آهای می خوام تو با بقیه فرق داشته باشی
نمی دونید چقدر شیرینه وقتی درد داری و این درد جوری توی بدنت می کشه که پلشت و بی حالت می کنه
شبای جمعه رو که آپول می زنم و تا صبح از درد عین مار به خودم می پیچم و یواشکی می رم زیر پتو و بالشمو دندون می گیرم و اشکام بی اختیار پائین میاد رو دوست دارم
انقده لذت داره وقتی از نوک انگشت کوچیکه پاهات تا لاله گوشات و بیاد تا حتی پلک چشمات درد میگیرن و فقط یاد خوبیها می یفتی و با خدات خلوت می کنی
درد خوبه مخصوصاً واسه ما آدما واسه کفاره گناهامون و واسه همینه که دوسش دارم
...