Wednesday, May 21, 2008

تنهائیتم بزار رو دوشت ببر

تو که چشمات طبیب درد من نیست
من از دردای بی درمون چه گویم
----
دلم تنگ شده واسه گاهی یه کم بی خیالی و بی فکری
کاش می شد کل بدبختی ها و غصه هاتو حتی گذشتت رو مثل یه تیکه بنگ تو یه نخ سیگار بار زد و دودش کرد بره هوا
.... آخ

یادمان باشد از امروز خطائی نکنیم
گر چه در خود شکستیم صدائی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پائی نکنیم

همه دوستای قدیمی رفتن ، دیگه اینجا هیچکی نیست ، یا وبلاگ رو حذف کردن یا تعطیل ، آخه مگه اینجا چی بود که همتون رفتید

.... آخه به خدا اینجا فقط کنج عزلت ما بود رفقا ، اینجا خلوتگاهمون بود ، اینجا مرحم زخمامون بود ، اینجا

.... هر کسی نغمه خود خواند و از یاد رود

.... خدائی دلم برای تک تکتون تنگ شده ، واسه نوشته هاتون

.... واسه علیرضا واسه نگار وصبا و رها و مواود و مرسا و شیرین واسه بابک

چه اونا راه رو درست رفته باشن چه اشتباه اون منم که هنوز اندر خم یک کوچه موندم

....