Wednesday, August 22, 2007

قمار عاشقانه

روئیاهام رو
بعد از کلی بازی و فکر و بی خوابی توی نیمه شب
دم صبح میارمشون روی کاغذ
یه دختری عاشقمه و من هم
اون نامزد داره
اما بعد از اینکه منو امتحان می کنه که تا کجا می مونم می فهمه که چقدر دوسم داره و می گه دروغ بود
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید مگه نیست که دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد آخه قراره دیوانه ای از قفس بپره
یه دختر سفید و قد بلند و لاغر اندام با چشمای کشیده و صورتی وحشی و موه های بلند
اهل ورزش انفرادی مثل ژیمیناستیک یا رزمی
اهل موسیقی و شعر و ساز مثل پیانو یا سنتور یا تار یا گیتار
اهل یه زبونی غیر از زبون مادری فارسی مثل انگلیسی یا ایتالیایی
یکی هم جنس خودم غریبه توی این زندگی سیاه و نا آشنا با مردمون عجیبش
بعد از خاطر خواهی و دلبستگی می خواد همه چی رو تموم کنه
من یه دختر سر راهیم حالا برو پی زندگیت
من از خدا خواسته گریه کنان فریاد می زنم می خوام همبستر دختر خدا بشم
اگه یه خدای واقعی باشه تو هستی
بالاخره اون منو دعوت می کنه به شهر دور افتادش
آخه می گه عشق به حضور نیاز داره
و من دل می کنم از شهر گم شدم و بار سفر رو می بندم
توی اون محله ساکت صدای پامو می شنوه و می گه از اون در بیا بالا
احساس شادی می کنم وقتی از اون پله های تاریک و سرد بالا میرم
یه اتاق متروکه ولی زیبا
درو می کوبم و می گم اومدم
می گه بیا تو
یه دختر زیبا و پاک که معصومیت توی چشماش موج میزنه و دیدنش آدمو سیر و آروم می کنه توی یه لباس حریر سفید که اندامش از زیر اون زانوی آدمو می لرزونه
با نگاه عارفانه و تبسم روی لب می گم سلام
با چشمای بسته و معصومیت چهره و آغوش باز سرشو پایین میندازه و جواب میده سلام
همو بغل می کنیم و می بوسیم و میلیسیم و .... و نهایت عشق و عشق بازی و عشق تازی و آخر سکس
با تنای عریان و نگاه های خیره به هم می خوابیم
و دیگه هیچ وقت بیدار نمی شیم
....
اگه روئیام واقعی بود هیچ وقت نمی خوابیدم
دارم می ترکم
دارم خفه می شم
بغض لعنتی هم امونمو بریده
کلافه شدم
خودکشی رو حس می کنم
می ترسم
کاش روح نباشه یا با من بمیره
اونم بعد از من همینطور عذاب می بینه
یه کلبه لب دریا یا تو دل جنگل یا وسط کویر یا بالای کوه یه جای خلوت و آروم که بشه تنهایی رو خوب احساس کرد
خدا آرامش سکوت وحی عبادت تزکیه نفس لذت گناه
عدالت جبر و اختیار حکمت
دریا ساحل کوه کویر جنگل رود
انسان کامل فلسفه و منطق مادیات معنویات احساس عرفان
اعتراض ضد و نقیض غیر نرمال مجهول
انتظار پوچی سرطان خون سهراب شیدا
دیوانه روانی مرگ عاشق گریه امید فرار معرفت نامردی
موسیقی هنر ساز شعرهای زیبا نوشته های قشنگ
خور و خواب و خشم و شهوت

8 Comments:

Blogger sohrab ghavami said...

حرف قشنگ و از دل کامنت نداره
زور نزن

2:07 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام
.
چی بگم آخه؟؟
اونقدر رویاتو قشنگ به تصویر کشیدی که جایی واسه حرف نیست
به قول خودت:زور نزن
فقط
امیدوارم هر چه زودتر رویات واقعی بشه
و در واقعیت طعم شیرین عشق رو بچشی
عشقی ابدی و ماندگار
.

به انتظار نبودی ز انتظار چه دانی؟
تو بی قراری دلهای بی قرار چه دانی؟
نه عاشقی که بسوزی نه بی دلی که بسازی
تو مست باده ی نازی از این دوکار چه دانی؟
هنوز غنچه ی نشکفته ای به باغ وجودی
تو روزگار گلی را که گشته خار چه دانی؟
درون سینه نهانت کنم ز دیده ی مردم
تو قدر این صدف ای در شاهوار چه دان؟

یاحق

10:39 AM  
Anonymous Anonymous said...

چرا اسمم ثبت نشده؟
حتما فهمیدی منم دیگه
شوریده(مرسا
.
.
.
یاحق

10:43 AM  
Anonymous Anonymous said...

چرا سهراب ؟؟؟

6:19 PM  
Anonymous Anonymous said...

چرا؟چرا تمومش نمی کنی؟چرا گوش به حرفم نمی دی؟چرا نمی گردی و جفتتو پیدا کنی؟من جفت تو نیستم.به خدا نیستم.حتی رویاشم قشنگ نیست.قداست عشق و لکه دار می کنی.من عاشقم.اینو بفهم.قبل از بودن تو عاشق شدموآقا مهدی تو رو به خدا واقع بین باش.من احساستو می فهمم.درکت می کنم.عشق مجازی عاقبتی نداره.اینو بفهم.من تجربش کردم که بهت میگم.آخرش سرخوردگیه.خود کشی آسون ترین راه برای خلاصیه.آسون ترین.اما اونی که می جنگه و به دست میاره بهترین ها رو برندست.پس بجنگ تا یکی از اون 10تا رو پیدا کنی.و ازت خواهش می کنم این ماجرا رو تمومش کن.

10:12 PM  
Anonymous Anonymous said...

.....

11:52 AM  
Anonymous Anonymous said...

.....

11:52 AM  
Anonymous Anonymous said...

mesle hamishe ghashng, pak , o roya gone bod

tanha labkhandi mizanamo ektefa mikonam , ta soosoye cheshmanat raze labkhandam ra biyaband....

6:31 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home