Thursday, July 12, 2007

غروب

هیچکس تنهاییم را حس نکرد
ز غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت که در او اثر ندارد
دروغ است که گویند دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
گفتمش بی تو چه باید کردن عکس رخسار چو ماهش را داد
گفتمش مونس شبهایم کو تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد
....

2 Comments:

Blogger sohrab ghavami said...

دلم هوایی شده
فکر می کنید این شعرو یادشه
یادگاری که برام نوشت
تو رو خدا بخونیدش
همین چند بیت رو ازش یادگاری دارم
کسی که چند سال باهاش باشی و آخر سر بشی بی جنبه بی ظرفیت
خدایا چی شد یه هو
از ما بهترون پیدا شد
بحث عاشقی نیست بحث رو کم کنی نیست بحث ابراز احساسات نیست بحث هیچکدوم از اینا نیست
بحث اینه که یه عمر عاشق یکی بودی که باهات بوده و عاشقت نبوده
اما دروغ می گفت
اون عوض شد
رفتم به احترام تو
فقط به خاطر تو
....
ذلبرت با دگران خنده کنه
تو بسوزی و براش گریه کنی

1:47 AM  
Anonymous Anonymous said...

Salam,chetori?
why do u think i need love?
-----
dar hali ke hame tanhaiiashuno 90 darsad khodesh misazan vali vaghean,man khodam,gahi delam mihat hadeaghal 1 nafaram ke shode tanhaiimo hes kone!!har chand ...
bikhial baba!
in chand ruze munde ham migzareo Tamam!
ghose nakhorim!
take care

1:56 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home