Tuesday, October 31, 2006

کنکور کارشناسی ارشد

عید همگی مبارک باشه و امیدوارم طاعات و عبادات همگی مورد قبول حق قرار گرفته باشه و سبکبال و آروم به راه طولانی و سخت زندگی ادامه بدید
مگه زندگی و این همه تلاش و تکاپو و فریاد لذت بردن واسه رسیدن به آرامش نیست
مگه والله آرامش جز رضای پروردگار نیست
مگه رضای خدا شاد کردن دل بنده هاش و مخلوقاتش نیست
به بزرگی خودش قسم که خدمت به خلق الله واسه آرامش و ثواب و خیر و اون دنیا و .... و خلاصه همه چی هست
نماز آدم مثل بنزین ماشین روزه مثل استارت ذکرمثل آب دعا مثل کلاچ و ترمز چشم پوشی از گناه مثل بدنه و تنه اصلی ماشین واسه پوشش و....وراضی نگه داشتن مردم مثل موتور و الا آخر
خدا وکیل همینصور هست و همشون لازم هستن قرآن وکیل فقط ارزشاشون فرق می کنه وگرنه همگی واجبند و به تنهایی کافی نیستن که البته با نیت صاف و دل خالص در سایه پروردگار و توکل به اون و یقین و باور کامل و حتمی به وجود خدا
یادش به خیر اون زمانی که دلخوشی خانواده به روزای جمعه بود که همگی ظهر می تونستیم واسه یه روز تو هفته دور هم جمع بشیم و با هم نهار بخوریم که قبل از اون داداش بزرگم اما جماعت می شد و من و خواهر و داداش دیگم پشت سرش نماز جماعت می خوندیم
چه صفایی داشت
یادش به خیر شبای قدر که توی پذیرایی دور هم جمع می شدیم و پدرم جلو دعا می خوند و مادرم و ما بچه ها پشت سرش بک یا الله می گفتیم
چه حالی بود
حالا من و پدر و مادرم تنها توی خونه و هر کدوم از بچه ها یه جا
چقدر اون خونه های قدیمی با اون پدر سالاریش که کل خانواده دور هم بودن باحال و با صفا بوده و من چقدر دوسش دارم
حالا که به کتابخونه می رم و دارم واسه کارشناسی ارشد بدون فشار و استرس و با عشق و از روی علاقه درس می خونم در اوج آرامشم و حسابی از خودم راضیم و بیشتر از قبل داره باورم میشه که هیچی مثل درس خوندن منو ارضا نمی کنه
مطالعه و درس و پیشرفت دید آدم رو باز می کنه و قدرت منطق و تصمیم گیری آدم رو بالا می بره و خدا رو بهتر میشناسه و باور میکنه
علاوه بر اینکه با کار معقول و مثبت و ازدواج موفق ودرآمد خوب همراهه و.... می تونه فرزند توپی رو تحویل جامعه بده
یکی از بزرگترین نعمتهای خدا به جز ترس و فراموشی و .... فرزند صالح هست که نسلشو پاک و موفق و خوشبخت و سربلند ادامه بده
محتاج دعا هستم و بی قلو دعا گو هستم و گه گاه بی ریا بهتون سر می زنم و می خوام بی منت سر بزنید و خوشحال و امیدوارم کنید
یا حق
....

Monday, October 23, 2006

عید آمد

خدا خدا دوست دارم
نمی دونم چرا با شنیدن اعلام عید سعید فطر نتونستم عین همه خوشحالی کنم
وقتی حلول ماه رو اعلام کردن اشک از چشام جاری شد
خدایا همه چی تموم شد
نمی دونم چه طور استفاده کردم
نمی دونم چی باید بگم
آیا بخشیده شدم
آیا امسالم چی میشه
ماه رمضونم چطور بود و چیکار کردم فقط اون می دونه
خدایا امشبو تا صبح احیا می گیرم می خوام منو ببخشی
خدایاهمین یه فرصت مونده فرصت امشبو ازم نگیر
خدایا غلط کردم
خدا خدا دوست دارم
....

Friday, October 20, 2006

THE LAS TIME I CRIED

I NEED A LOVE
WOULD YOU TOUCH ME
….

Thursday, October 19, 2006

عشق بازی

پس از نام والای پروردگار یکتا نام یکتای رویاهایم را صدا می زنم
و از او عشق را طلب می کنم
دوستت دارم
عاشقانه
و این احساس رو با تمام وجود فریاد می زنم
نمی خواهم باور کنی
تنها می خواهم به نظاره بنشینی
این نوشته را به خاطر صدای عشق آفرینت به خاطر امواج بی کران دلت و به خاطر اقیانوس پر تلاطم قلبت می نویسم
و تنها برای تو
آری دوستت دارم
می نویسمت می ناممت می دارمت می خواهمت می بویمت می بوسمت می پویمت می فشارمت می نوازمت می بوسمت می ستایمت می پرستمت
با تو تو را به نظاره می نشینم و بی تو تو را به وصف می گویم
با تو در بلندای عرش فریاد می زنم و خدا را به پرستش می نشینم و بی تو تو را بر فراز آسمان اشک می ریزم و باران را به شکوه در می آورم
از خود با خاک سخن می گویم و از تو با دریا
در تنهاییه خویش با تنها ترین تنهایم گام بر ابر می گذارم و آنچنان می دوم تا بر سبکبالیه خود یقین پیدا کنم
اشکهای خود را در زیر باران پنهان می کنم تا خنده هایت را از یاد نبرم
از تو عشق را طلب می کنم
می خواهم تو را به آغوش بکشم
و تو را با همه تار و پود تنم و با همه توانم در آغوش فشار دهم و گرمای وجودت را از صمیم قلب لمس کنم
می خواهم با همه غرورم ببویمت
و با همه رازم سرم را بر روی شانه هایت بگذارم
و همه دلتنگی هایم را با اشکان چشم برایت باز گو کنم
می خواهم صورت بی شرمم را در میان گردنت نهم
و با همه احساسم ببوسمت
می خواهم با صورت انگشتانم صورت و لبان زیبای تو را نوازش دهم
و با زبان عرقین لبهایت را خیس کنم
می خواهم با پشت انگشتانم تنت را ناز بکشم
و نفسهای تو را به شماره در آورم
می خواهم پنجه های هرزه ام را روی برجستگی های تنت نهم
و قلبت را به سخره در آورم
می خواهم دستان پست خود را در میان اندام به هم چسبیده ات گذارم
و اندام تو را به لرزه در آورم
.... می خواهم

Wednesday, October 18, 2006

می خواهم زنده بمانم

تو رو خدا بگید آیا دعایی قشنگتر از جوشن کبیر هست
آخه 1000بار خدا رو صدا می کنی و در هر 10 بار یه جوری
حالی به حالیت می کنه
از اون دعاهایی که با یه لبخندی از ته دل اشکتو آروم سرازیر می کنه
بعد از اون هم دعای ابو حمزه ثمالی و کمیل و عصر عرفه و زیارت وارث و ..... زیبا و دلنشین هستن
شب احیا بیشتر واسه تو دعا کردم
می دونم خیلی تنهایی
شاید به جرات بتونم بگم که حالا هیچکی رو نداری
حالا که اوج نیازی
نه پشتوانه و نه تکیه گاه و نه همدم
نه کسی که بشینی کنارشو واسش حرف بزنی
همون حرفایی که نمی تونی به هیچکی بزنی
همش به یاد تو بودم تویی که شاید کمتر کسی به یاد تو بود
آخدا کمکش کن بکشونش به سمت خودت بیارش تو راه
باشه
آخه راهتو بلد نیست
تنهاش نمی زاری خدا جون نه
همه دلخوشی سالم به ماه رمضونه و همه امید ماه رمضونم به شبای قدرهست شب بیست و سوم
آخدا بی انصاف هر چی تقلا و التماس کردم دلمو نلرزوندی لا اقل یه قطره اشک از ته دل نیومد
موندم که آیا منو بخشیده یا نه آخه سرنوشت یک ساله من چه جوری رقم خورده
از خودم نا امید شدم حتما" یه جای کارم گیره
....

Saturday, October 14, 2006

آخر بازی

همه حرفا که آخه گفتنی نیست
عشق آدم رو به خدا نزدیک می کنه
حالا اگه عاشق واقعی باشی و عاشق اخلاق و مرام کسی شده باشی
عاشق فاطمه و علی و حسین و .... بشی
عاشق باشی
افتاده و متین و مومن و محزون و .... می شی
عاشق می شی
....
وقتی همبستگی و همدلی و یکنواختی مردم رو تو شب قدر و روز عاشورا و از این جور روز و شبها می بینم
عشق می کنم
تک تکتون رو دعا کردم و دعا می کنم
واسه آمرزیدن مرده ها و شفای مریضا و علاج درد مندا و بخششه گناهکارا و مشکلاته مملکت و مردم و .... دعا کنید
خیلی ها به گردنم حق دارن
امیدوارم منو ببخشن
حلالم کنید
التماس دعا

Sunday, October 08, 2006

شب قدر

خدا خدا دوست دارم خدا خدا دوست دارم
ماه رمضون یه ماه عجیبیه که یه حس غریبی داره
یه ماه دوست داشتنی که کلی بهت حال میده
.... انگار تو پاییز زیر بارون رو برگای زرئ و خشک قدم می زنی و
نمی دونم چه جوری وصفش کنم
فرق ما با نویسنده ها و شاعرا تو همینه که اونا حرفای دل خودشون و ما رو به زیبایی به زبون میارن و ما حتی نمی تونیم به زبون بیاریم
اون شب تو برنامه جزر و مد یه دختر آورده بودن که سرطان داشت و حالا خطر رفع شده بود
قبل از افطار چه دعای قشنگی کرد
خاطرات تلخ و دردناک واسه من و بیشتر واسه خانوادم که 8 .9 سال پیش اتفاق افتاده بود زنده شد
همون زمانی که مشکوک به ام اس بودم
نمی دونم چقدر به خدا نزدیک بودم اما حالا خیلی دورم
همه دلخوشیم ماه رمضونه و همه زندگیم شبای قدر
می خوام یه چند شبی به حال خودم باشم
خدا خدا دوست دارم خدا خدا دوست دارم

Friday, October 06, 2006

سبز سفید خط خطی

همه بغضشون گرفته
چرا بارون نمی یاد
هر وقت می بینمش دلم می گیره
دلم می سوزه
احساس می کنم تو نگاش یه غم بزرگیه که فریاد می زنه
آره خودم خواستم ولی شما هم مقصرید
آره تقصیر هممون بود
اما به خدا خودش بیشتر مقصر بود
خودش اینجوری خواست
خدا کنه لجبازی نکرده باشه
خدا کنه من اشتباه کنم و اینطور نباشه
بعضی از دردا رو به هیچکی نمی شه بگی
همون دردایی که مثل خوره روح رو آزار می دن
....

Wednesday, October 04, 2006

غم دلکده

عاشقتم
واسه تو خیلی کمه
من تو رو دوست دارم
....
نشسته ام باز کنار تو اومدی سراغم نگاه تو روشنه شبای بی چراغم
صدای من وقتی قصه داره که رنگ چشم تو غصه داره
شب من و تو باز دوباره انتظاره
نگاه تو رنگ بوسه داره لبای من گرم و بی قراره
سکوت شب یه آسمون و یک ستاره
بارون گل شد خواب ستاره به انتظار بغض ابر پاره پاره
تا قلب آسمون می بارم با تو تنها فصل من و تو باز رسیده روی ابرا
کنار تو آروم میام پا می زارم چراغی تو دست شبا جا می زارم
که روشن بمونه آسمون بی ستاره
به شوق تو عهدی با چشمام می بندم دوباره به این عشق به این دل می خندم
قصه عشق بازیه چرخ روزگاره

Monday, October 02, 2006

دور افتاده

گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه

نه زندگی ای و نه برنامه ای واسه زندگی و نه هدفی
نه امیدی
و نه آرزویی
دیگه هیچی نمونده
شاید پوچی
یا شایدم یه دلخوشی ساده
....
تا میرم ویدئو کلوپ یارو زود یه فیلم میزاره رو میز و میگه اینم یه فیلم جدید دیگه واسه شما
همیشه سی دیه مادره فیلماشو بهم میده چون اون فیلمایی رو که من می برم هیچکی نمی بره و واسه همین سی دی ای از روش رایت نکرده
دیروز یه بنده خدا دیگه هم اونجا بود
با خنده رو کرد به اون و با اشاره به من گفت
هر فیلمی که همه می پسندن این نمی پسنده مث آب و آتش
و هر فیلمی که این می پسنده ما فقط واسه فحش خوردن یا سر کار گذاشتن مردم میدیم بهشون مث شبهای روشن
این بار وقتی فیلم (طعم گیلاس) رو بهم داد با خنده گفت اگه خواستی اینو بردار واسه خودت
من امروز اون فیلمو نمی خوام برگردونم
....

Sunday, October 01, 2006

روزی روزگاری

شنبه شبا که با دوستم سر شهید آقایی قرار دارم تا بریم کانون قبل از قرار میام و دوست دارم رفیقم دیر بیاد
دلم می خواد کلی وقت وایسمو این همه جوونه عاشقو نگاه کنم
انقدر لذت می برم از اینایی که از اتوبوس و تاکسی و .... پیاده میشن و با عجله می دوون به سمت کانون
خیلی باحاله
خیلی دلم می خواد بدونم نظر دختر چادریها و .... نسبت به دختر و پسر پاچه کوتاها و .... چیه یا بالعکس اونا در مورد اینا چه فکری می کنن و هر کدوم پیش خودشون نسبت به دیگری چی می گن
فرقی نمی کنه که هر کی چه تیپ و قیافه ای داشته باشه
از راه رفتن یا صحبت کردن یا حتی طرز نگاه آدما میشه تا حدودی فهمید طرف چیکاره هست
از بعضیا واقعا" نجابت و حیا و متانت و وقار و .... می باره
....